جدول جو
جدول جو

معنی خان کندی - جستجوی لغت در جدول جو

خان کندی
(کَ)
دهی است جزءدهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 33 هزارگزی شمال کلیبر و 33 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل دارای 225 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. این دهکده از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی گلیم می بافند. راه آنجامالرو است. این دهکده از دو محل تشکیل شده یکی بنام خان کندی بالا و دیگر خان کندی پایین. فاصله آن دو 7/5 هزارگز و سکنۀ خان کندی پایین 122 نفر و محل قشلاق ایل چلیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جان کندن
تصویر جان کندن
در حال مرگ بودن، کنایه از تحمل کردن سختی، تلاش بسیار کردن، برای مثال مرد غرقه گشته جانی می کند / دست را در هر گیاهی می زند (مولوی - ۱۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
زید بن حسن کندی متوفی بسال 613 هجری قمری او راست: ’نتف الحیه من ابن دحیه’. (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 2 ص 583). رجوع به تاج الدین کندی و زید بن حسن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان مغان بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 50 هزارگزی باختر بیله سوار و 20 هزارگزی شوسه بیله سوار به اصلاندوز در جلگه واقع است. ناحیه ایست گرمسیر و دارای 108 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار. واقع در 35 هزارگزی باختر حسن آباد سوگند و بیست هزارگزی کله زان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر. دارای 240 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. این ده از چشمه مشروب میشود. و محصولاتش غلات و لبنیات و اهالی آن بزراعت و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو. واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری خیاو و 1 هزارگزی شوسۀ خیاو به اهر. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل، دارای 241 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب آنجا از اهرچایی و محصولات آن غلات و حبوبات و پنبه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان. واقع در 37 هزارگزی جنوب ماه نشان و 12 هزارگزی راه مالرو عمومی. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری. دارای 125 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. رود خانه قزل اوزن آنجا را سیراب میکند و محصول آنجا غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 40 هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 3 هزارگزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و مالاریایی. دارای 177 تن سکنه که سنی مذهب و کردزبانند. این دهکده از رود خانه تاتائو مشروب میشود و محصولاتش غلات و توتون و حبوبات میباشد. اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند و صنایع دستی آنها جاجیم بافی است. راه این دهکده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل به آستارا. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و دارای 297 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب این ده از چشمه سار و چاه و محصولاتش غلات است. اهالی بزراعت و گله داری اشتغال دارند و راه آن ارابه رو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
معدنچی گری و کار کردن در معدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ)
نام چشمه ای است به افغانستان واقع در 53 هزار و پانصدگزی جنوب شرقی دوچینه و متصل برود کندی در علاقه کتواز ناحیۀ غزنی که بین 69 درجه و 6 دقیقه و 12 ثانیۀطول شرقی و 31 درجه و 41 دقیقه و 42 ثانیۀ عرض شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 12500 گزی جنوب مشرق فیض آباد واقع و مربوط به حکومت اعلی بدخشان و متصل به جاده است. این ده بین خط 70 درجه و 41 دقیقه و 43 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر. دارای 648 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ نِ / نَ دَ)
استخراج معدن. کاوش کان. رجوع به ترکیبات کان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
نام ناحیتی است واقع بین شوشتر و شیراز. شرف الدین علی یزدی در ظفرنامه آرد: امیرتیمور در سال 795 هجری قمری از شوشتر به عزم شیراز حرکت کرد پس از گذشت از آب دودانگه به خان کنده آمد و از آنجا به رامهرمز رفت. (از تاریخ عصر حافظ چ دکتر غنی ج 1 ص 437)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه شهرستان ماکو، سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان چالداران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو واقع در 9 هزارگزی خاوری سیه چشمه. 2 هزارگزی خاور شوسۀ خوی به سیه چشمه، کوهستانی، سردسیر سالم، با 62 تن سکنه، آبش از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بَ)
عمل خانه بستن در نرد. رجوع به خانه بستن شود، عمل جدول بندی کردن بخانه. چیزی را به وسیلۀ جدول بندی کردن بصورت خانه خانه در آوردن
لغت نامه دهخدا
(کِ نِ)
جان فیتز جرالد. سی و ششمین رئیس جمهور کشور ایالات متحدۀ آمریکای شمالی (1917- 1963 میلادی). وی در 1946 به نمایندگی حزب دموکرات انتخاب شد و سه دوره نمایندۀ مجلس بود. آنگاه در سال 1952 سناتور گردید و در سال 1956 نامزد معاونت ریاست جمهوری شد و در سال 1960 به ریاست جمهوری برگزیده شد و در سال 1963 به قتل رسید. او راست: چرا انگلستان به خواب رفت. سیمای شجاعان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 7500 گزی جنوب خاوری شوسۀ مراغه بمیانه. محلی است کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 157 تن مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آنجا از رودخانه است و محصول آنجا غلات، نخود، بزرک میباشد. شغل اهالی زراعت و صنعت دستی جاجیم بافی است. راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ایجرود بخش حومه شهرستان زنجان. واقع در 45 هزارگزی جنوب باختری زنجان و ده هزارگزی راه عمومی. محلی است کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 656 تن و مذهب اهالی شیعه و زبان آنها ترکی و آب آن از رود خانه گوگجه تپه. محصولات عمده غلات و انگور و میوه است. شغل اهالی: مردان زراعت و صنایع دستی و زنان قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. راه آنجا مالرو است و از طریق ایج با اتومبیل میتوان رفت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خومْ بَ)
عمل بستن خون با دارو. (یادداشت مؤلف) ، اثر دارو در بستن خون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ چَ / چِ کَ دَ)
کندن خاک. حفر آن:
زآن سبب کاندر شدن واماند دیر
خاک را می کند و میغرید شیر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(حَسَ کَ)
دهی است از دهستان گچلات بخش پلدشت شهرستان ماکو در 35هزارگزی جنوب خاوری پلدشت، در مسیر راه ارابه رو قزل قشلاق به تپه سی دلیک. جلگه، معتدل، مالاریایی. سکنۀ آن 120 تن شیعۀ ترک زبان. آب آن از قنات و مسیل. محصول آنجا غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت وگله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد واتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر که در 32هزارگزی شمال ورزقان و 30هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع شده. کوهستانی است و 128 تن سکنۀ ترک زبان دارد. آبش از رود خانه ونستان، محصولش غلات، انگور، انار و انجیر، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی بافتن جاجیم های نفیس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ کَ)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر 50هزارگزی شوسۀ گرمی اردبیل. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. دارای 170 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. محصولات آنجاغلات، حبوبات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. راه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نان قندی
تصویر نان قندی
لکه نان غندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان کندن
تصویر جان کندن
در حال مرگ بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان کندن
تصویر جان کندن
((کَ دَ))
مردن
فرهنگ فارسی معین
احتضار، نزع، رنج کشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
موم کندوی عسل
فرهنگ گویش مازندرانی
جان کندن، جان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین نفس
فرهنگ گویش مازندرانی
زحمت کشیدن، جان کندن
فرهنگ گویش مازندرانی
با بی میلی کاری را به انجام رساندن، با فشار و زحمت کاری
فرهنگ گویش مازندرانی